خفته در خونِ دو چشمم جرعهای بر من رسان ای رَفیقِ دردها زین چشمهی رحمت رسان ساهَر از دوزخِ جدایی سوخت چو شمعِ شب ای خُدا بر جانِ او آرامشی بیحد رسان
این متن را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.