آن تنگه ی خیال انگیز را...

زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

آن تنگه‌ی خیال‌انگیز را به یاد خواهی آورد،
آنجا که عطرها، سرگردان و رها، راه می‌جستند؛
و گاه‌گاه، پرنده‌ای که جامه‌ای از آب و درنگ به تن داشت —
جامه‌ای زمستانی.

ارمغان‌های زمین را به یاد خواهی آورد:
آن عطرِ سرکش، آن گِلِ زرین،
علف‌هایِ وحشیِ آن بیشه‌زار،
ریشه‌هایِ شوریده، و آن خارهایِ افسونگر
که چون شمشیرها بودند.

آن دسته‌گلی را که با خود آوردی، به یاد خواهی آورد —
دسته‌گلی از سایه و آب،
آمیخته با سکوت،
دسته‌گلی سنگین، چون سنگی پوشیده از کف.

و آن دم،
گویی هرگز نبود، و گویی همیشه بود:
ما به آن‌جا می‌رویم،
که هیچ‌چیز در انتظارِ ما نیست،
و ناگاه، هر آن‌چه را که در انتظار است، باز می‌یابیم.

پابلو نرودا
ZibaMatn.IR
غزل قدیمی
ارسال شده توسط
ارسال متن