به میکده رفتم از این غم...

زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه

امتیاز دهید
5 امتیاز از 3 رای

به میکده رفتم از این غم رها شوم
دیدم همه مستِ اویند و من کجا شوم؟
گفتم که بیا، جهان ز تزویر خسته شد
خندید می و گفت: صبر کن، آن آشنا رسد...
هر دم دلم بهانه‌ی ظهورت می‌کشد
شاید به حضورِ زمان، زغم سوا شوم
رندان همه جام بر کف و دل، در امید او
من نیز به باده گفتم: آیا فدا شوم؟
ای آن‌که به تیغِ عدل زمان خود آیی از افق
بی‌تو چه کنم؟ بگو، چگونه، کجا شوم؟

شاعر عطیه چک نژادیان
ZibaMatn.IR
عطیه چک نژادیان
ارسال شده توسط
ارسال متن