رد لبخند تو بر خاطره هایم...
زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه
- خانه
- متن ها
- متن اشعار محمد خوش بین
- رد لبخند تو بر خاطره هایم...
ردِّ لبخند تو بر خاطرههایم مانده
ردِّ اندوه به چشمِ منِ بارانخورده
مثلِ تصویرِ غروبی که نمیمیرد باز
دردت آنقدر عمیق است، که درمان مرده
گرچه تقدیرِ مرا سوختهبازار نوشت
باز هم از تهِ این سوختگی، میخواهم
گرچه آباد نشد هیچ خرابه با تو
من هنوزم تهِ این خاطره جا میمانم
گرچه بیرحم ولی عشوه و نازت زیباست
تو چه کردی که مرا بوی شقایق کشتهست؟
تو بمان تا که من این بغض جهان را بکشم
کشتهی دشت جنونم که به خون آغشتهست
رفتهای و همه شب پنجرهام میبارد
خانه پژمردهتر از بغضِ درختان شده است
عشق با خاطرهها گوشهنشین است و غریب
عمر بیدست تو آیینهٔ ویران شده است
در دلِ این شبِ بیمرهم و بیراهه هنوز
پشتِ دیوارِ نفس، شوقِ تو پنهان ماندهست
من همان خستهی بارانیِ دلتنگِ تو ام
که همه عمر به دنبالِ تو حیران ماندهست
من و این دفتر پرشورهٔ لبریز سکوت
و غمی پر شده از نام عزیزی خاموش
شاید این قصه به پایان برسد روزی باز
یا در آغوش خودم، سر بگذارم بیهوش
تا نفس مانده در این سینه تمنای تو هست
سایهات را به همه خاطرهها بخشیدم
زنده با یاد توام، هرچه گلو سوختهتر
زنده با ماتم این شعر، تو را بخشیدم