با همگان به سر شود با...
زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه
- خانه
- متن ها
- متن اشعار محمد خوش بین
- با همگان به سر شود با...
با همگان به سر شود با تو به سر نمیشود
خورده به سنگ سر گلم با تو دگر نمیشود
بر لب من شکایتیست، در دل من حکایتیست
قصهی بیوفای ات، ختمِ سمر نمیشود
راه دراز پیش رو، دل شده باز پیشگو
میکشدت ز یاد من، گرچه که سر نمیشود
رفته دلم ز دست من، خسته شدم ز خویشتن
این دل نیمهجان دگر، عاشقِ شر نمیشود
هرچه گریختم ز تو، باز رسیده ام به تو
قسمت اگرچه باطل است، حکمِ قدر نمیشود
چشم به راه ماندهام، راهِ تو گرچه خواندهام
راه که سوی تو رود، رو به ظفر نمیشود
هرچه ز تو بریدهام، هرچه جفا چشیدهام
زخمِ عمیقِ قلبِ من با تو بدر نمیشود
طعنه بزن، که گفتهای؛ گریه مکن، شکستهای
این دل سنگگشتهام با تو پسر نمیشود
خبر ندیدم از تو من زخم ِتو خورده بر بدن
زخم که از تو خورده ام کم به نظر نمی شود