دل ز اندوه فراقت گشته بی...
زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه
- خانه
- متن ها
- متن اشعار مهدی غلامعلی شاهی
- دل ز اندوه فراقت گشته بی...
دل ز اندوهِ فراقت گشته بیتاب و حزین،
جان به لب آمد ز هجرت، ای نگار نازنین.
آتشی افتاده در جان، از غم دوری تو،
اشک حسرت میفشانم، بر رُخ چون یاسمین.
در شب تاریک هجران، ماهِ من پنهان شده،
نور امیدم کجا شد؟ ای فروغِ عالمین.
خاکِ ره گشتم به کویت، تا مگر بینم تو را،
کاش میشد لحظهای بینم، رُخ چون مه جبین.
یادِ لبخند تو، چون شربتِ جانافزاست،
بی تو این دنیا، ندارد لذتی جز آه و شین.
در دلم غوغاست از عشق، کی شود آرام دل؟
بی تو من همچون درختی، خشک و زردم در زمین.
بوی گیسوی تو آید، از نسیمِ صبحگاه،
ای بهارِ آرزوهایم، تویی آن انگبین.
چون حبابم بر سر آب، زندگی بیتو فناست،
جانِ من قربانِ نامت، ای تو ایمان و یقین.
نقشِ روی تو نگارا، حک شده بر جان من،
بی تو من هیچم، چو برگی، در کفِ باد اینچنین.
در سکوتِ شب شنیدم، نغمهی رفتن ز تو،
با امیدِ وصل ماندم، تا رسد صبحِ مبین.