دنیا
حکایتِ ملانصرالدین است دنیا!
عزیزِ دل!
درختها را میبریم تا اسکناس شوند،
یا کاغذهایی که بر آنها
نامههای عاشقانه بنویسیم.
حکایتِ ملانصرالدین است دنیا!
هر شب
خوابِ جهانی بیتفنگ و تیرکمان میبینیم
بر بالشهایی پُر شده از پَرِ پرندهگان
و هیچکس از خود نمیپرسد
چرا در عهدِ عتیق
برف نمیبارد.
دنیا مضحکتر از آن است
که شاعران به فکر تغییرش بیفتند.
دنیا یعنی:
صفِ پلیس ضد شورش
رو در روی پابرهنههای کشمیر.
دنیا یعنی:
من به او نمیرسم
و آب از آبِ زندهگی تکان نمیخورد.
دنیا بوقلمونیست
که در جشنِ شکرگزاری هر سال
رییس جمهور آمریکا
فرصت زیستن به او میدهد.
دنیا ترانهایست که پیرمردی کور
در خیابانِ جمشید با خود زمزمه میکند.
حکایتِ ملانصرالدین است دنیا.
این بار باید
خودش را خبر کنیم
تا دبیرکلِ سازمان ملل شود!
.
ZibaMatn.IR