عتیقه باز بود
خودم را نه ...!!!
بلکه خاطره عشقم را می خواست
تا در کلکسیونی از دل هایی که شکسته جای دهد
و در روزگار پیری
غبار روی انبوهی از عتیقه های جورواجور را
با نفس های به تنگ آمده بزداید
و سفر های ذهنی اش را به اتمام رساند
اما نمی دانست
تک تک روزهای عمر من بود
که هیزم شومینه ی
اتاق تنهایی اش شده بود ...
ZibaMatn.IR