به دنیا می آیم از پیشانی ات
تا سرنوشت دوباره ی تو باشم
زنجره ها را به گردن آویخته ام
تا زنجیر های عدالت به صدا در آیند
و تو در تخمدان یک فانوس
به آشیان من برگردی
سر به کوه می گذارم نماز عشقت را
و صدای قلبم را
از سنگ به سنگ قله ات بالا می برم
به سرم بیا
ای بلای خوشبختی
ای اندیشه ی من
این آزادیست که پا به پای آمدنت
از درد های آدمی پاگرد می سازد
و این منم که زیر پایتان
به وسعت جهان
بزرگ می شوم.
ZibaMatn.IR