دَمی که از نگاهِ پنجره ی خیس می نگرم
میانِ باران ها
سرخسِ کودکی ام را دوباره می کارم
بر شاخه های آن،
رویای شکوفه ی رخشان
و بر شکوفه،
قطره ای
و در قطره،
صورتِ خود را دوباره می بینم
و باد، قطره را با خود
می بَرَد تا کرانه ی دریا
و قطره ها با هم
به سوی دریاها
ترانه می خوانند ...
ZibaMatn.IR