کودکی!
ای رویای قدیمیِ خوشبخت
که در باغچه ات مهربانی می کاشتم
گُلِ سرخ و میخک می چیدم
شب ها ماه را به مهمانی می خواندم و
نسیم، شادمانه به خانه ام سر می کشید
رها بودم و موسیقیِ زلالِ عشق را
برای ستارگان می نواختم و
روزها
زنبورهای زرّین پَر
گِردِ گُل ها آذین می بستند و
من بر بال های شادمانی و شور
پرواز می کردم...
ZibaMatn.IR