با یک بغل داوودی زرد،
از راه می رسی
و زورق سیال قدم هایت،
بر کرانه ای از ترانه،
در گوش هایم، پهلو می گیرند
پاییز،
گام به گام با تو هر روز،
رنگ به رنگ،
خاطره می سازد،
و با باد، در موهایت بازی می کند
در کولی قرمزت،
هزار و یک شب، قصه و راز داری
مرا می نگری و من،
به یاد نگاه مغرور ماه به خودش،
در برکه می افتم
ای عابر خسته ی من،
تو از این خیابان دراز،
هر روز از کنار من می گذری
و من هر روز تو را می بینم
محبوبه کیوان نیا(محبوبه_شب)
ZibaMatn.IR