زیبا متن : مرجع متن های زیبا

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

نمی دانم حالا چه وقت نشستن و خیال بافتن است. باید در تدارک آمدنت باشم. باید برایت کلی لباس بخرم، عطر بخرم و روفرشی های نو. باید کمدت را مرتب کنم و با همه سعی ام همه چیز را سر و سامان بدهم. آخر تو می آیی و حال و هوای گندی را که این روزها دارم سر و سامان می دهی. زودتر بیا. زودتر بیا که نبودنت خیلی کشدار شده، و من دیگر نمی کشم. قول بده وقتی آمدی فوری به چشم های گود افتاده ام پیله نکنی که اصلاً حوصله بازخواست شدن را ندارم. آخر تو که نمی دانی. وقتی نیستی گریه را که سر می گیرم هیچ کس نیست دستمال بدهد دستم و بخواهد که تمامش کنم و این را جوری بخواهد، مثل تو، که من فورا تمامش کنم تا به بینیِ سرخم بخندد. چقدر کار دارم و هنوز نشسته ام و پرچانگی می کنم. تو داری می آیی و من هنوز آن قدر تمرین دستپاچه نشدن نکرده ام وقتی که بعد از این همه دوری ببینمت. وقتی لبخند می زنی و چشم هایت را که برای دیدنم حسابی برق انداخته ای به چشم هایم می دوزی. درست مثل روز اولی که دیدمت و خوب می دانم که حالا بعد از گذشت این همه وقت، من باز هم دستپاچه می شوم و حرف های بی ربط می زنم و تو لبخند می زنی و لبخندت تا بی نهایت دو خط موازی، تا نقطه اتصال من و تو کشیده می شود و من هم به خنده می افتم و کم کم قلب پرتقلایم آرام می گیرد...

می دانستم بالاخره این زمستان می آیی. می آیی و زمستان زیباترین فصل سال می شود. زمستان با طعم آلبالو.
ZibaMatn.IR


ZibaMatn.IR

انتشار متن در زیبامتن