زیبا متن : مرجع متن های زیبا

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

درست همان روزی که بار و بندیل احساست را بستی و کفش های رفتن را به پا کردی!
بدون این که ذره ای به حال ناخوش من بیندیشی
به منی که لحظات کنار تو بودن را نفس می کشیدم !

شاید از همان اول می دانستم!
می دانستم!
که این همه دوست داشتن تو
روزی من را از پای در می آورد!
می دانستم!
روزی من، خواهم ماند
با حجم عظیمی از غم دوست داشتنت که در این قلب سنگینی خواهد کرد...
تو با رفتنت!
این عشق را راکد کردی،
بال های آن را چیدی؛
رفتی!
و فکر نکردی که غم تو من را آواره ی کوچه های دلتنگی خواهد کرد...
کوچه هایی که بر روی همه ی دیوارهای آن ردپای خاطرات توست
و با هر ردپایی که این چشم های کم سو می بینند،
زخم دردناکی روی قلبم حک می شود!
و خاطراتت آتش به جان نمیه جانم می اندازد...
مگر یک عاشق چقدر تحمل غم دارد؟
ZibaMatn.IR


ZibaMatn.IR

انتشار متن در زیبامتن