از مستی نمی افتد شراب خنده های شرابی ات
ای شمعِ آبی سوزِ خوش وسوسه
ای کارون کرشمه و کنایه
ای کازرون بی تکلف
من در حضور تو
مهمانِ آرامشی هزارساله ام
ای واهمه ی همیشگی فراق
تا از چینِ دامنت
گل های عصیان را نچیده ای
از روی غِیظ مرا صدا بزن
با دو دست ترکه ای خشمگینت
پیراهنم را پاره کن
و با نفس نفس نفس نفس زدن بسیار
بگو دوستت دارم
ZibaMatn.IR