ای نوبرانه ی صَد فصل من! سیبِ تُرد تابستان! دخترِ انارپوش زمستان! بابونه ی بَزم های بارانی! ای ثمره ی صبر...
تو بهاری یا پاییز؟ فرشته ای یا انسان؟ صوابی یا دلیل گناه؟ تو نمازی یا گُلِ تسبیح؟
من، به شکل یک مُشت، کُنجدِ دلخوش، روی نانِ سنگک تو نشسته ام، ای صبحانه ات نانِ پنیر و بنان! ای شامت، شمع و شراب و دلکش! دامنت را باز کن و سفر من باش. انگشت بر پیشانی ام بکِش و سه بند هر ترانه باش. من در خانه ی خلوت خودم میهمان ماجرای توام. استجابت این سینه ی سرنگون! من به شکل یک غنچه ی پرپرشده روی لیوان چای تو می چرخم تا مگر از روی اتفاق به لب های تو برخورد کنم. زیر این خزان ناتمام، عرقِ نقره گون آغوش باش.
ZibaMatn.IR