جای انگور از لبان تو شراب انداختیم
در دهن ها با همین یک جمله آب انداختیم
چشم واکردیم و پیش روی ما چشم تو بود
خویش را تا روز مرگ از چشم خواب انداختیم
ما به تو دل داده بودیم و تو گاهی یک نگاه
مدعی بودی به تو جنس خراب انداختیم
با سرانگشتت به بازی تاب دادی زلف را
بس کن این بازی، ببین در پیچ و تاب انداختیم
چنگ در زلفت زدم گفتی که بین موج ها
دست و پایی می زدی ما هم طناب انداختیم
در حجابت مهربان و رام ظاهر می شدی
ما ولی از چهره ات دیگر نقاب انداختیم
آی مردم زلف او یک قاتل زنجیره ای است
در جهان با مصرع خود اضطراب انداختیم
یک غزل گفتیم آن هم با ردیف چشم تو
شاعران را از حسادت در عذاب انداختیم
شعرها گفتیم و هرکس حدس زد منظور کیست
در دهن ها حرف های بی حساب انداختیم
ZibaMatn.IR