دلم ابری ست ، کجایی همه ی شادی من؟!
می رسی و هوای فروردین ،جای باران گلاب می بارد از هوای گرفته ی اسفند ، برف نه؛ حبّه قند می آید
گریه ام گرفت در سالن ایستگاه مثل خیام در کارگاه کوزه گری و به دوستانم فکر کردم که یا مرده اند یا در آسایشگاه به آتش سیگارشان خیره اند آرش شفاعی گوزن در بوران شدید
کم اخم کن با من، دلم ترکید جان تو کل جهان قربان آن لبخند؛ با من باش
به تو نیاز دارم چون روزنامه به صفحهٔ نیازمندی ها تهران به خیابان_ولیعصر عشق به شین وسطش...
تقصیر تو شد شعرم اگر مسئله ساز است زیبایی تو بیش تر از حد مجاز است
عشق تو هیچ وقت نرفته است از سرم با اینکه سال هاست به هیچم گرفته ای
عشق تو تصاویر بهارانهٔ چالوس پر دلهره مانند زمستان هراز است
جای انگور از لبان تو شراب انداختیم در دهن ها با همین یک جمله آب انداختیم چشم واکردیم و پیش روی ما چشم تو بود خویش را تا روز مرگ از چشم خواب انداختیم ما به تو دل داده بودیم و تو گاهی یک نگاه مدعی بودی به تو جنس...
نه باران نه بوران نه آتش نه توفان صدای تو انگشت تبدار آن دختر نوجوانی ست که یک نام را بر بخار تن شیشه ننوشته خط زد صدای تو انگشت یخ بسته ی مادر تازه پیری ست که در اشک ریز گلاب و گلایل گِل از نام یک مرد می...
گاهی اگر که عشٖق تو را دستِ کم گرفت تقصیرِ توست، دستِ مرا کم گرفته ای
چه باید کرد پا در بند دوری های بعد از تو نشستن چشم در چشم صبوری های بعد از تو چرا در قهوه خانه چشم ها اینقدر تاریک اند چه غمگین است قلیان ها و قوری های بعد از تو شبیه جاده ی یک روستای نیمه متروکم که آشفته است...
به رغم حرف مریض مانده دلم به این امید که شاید به دیدنم آیی
تقصیر تو شد شعرم اگر مسأله ساز است زیبایی تو بیشترازحدّ مجاز است