باغ ها در زمین رفیق نمی خشکد. درخت هایی که در کنار هم ایستاده اند سر در گریبان سوگواری می برند اما سبزتر بیرون می آورند.
رفیق من! اگر خورشید از شانه ی تو طلوع کند، اگر انگشتان تو
زمان را در دست بگیرند. من هیچوقت بازنده ی لحظه های از دست رفته نمی شوم.
اگر در ادامه ی این راه طولانی به تونل تاریک تنهایی برسم و آرامشم را گُم کنم محال است دزد آرامش تو شوم.
رفاقت، شراب پایداری ست که گذر زمان کهنه تر و محکم ترش می کند.
هم قبیله ی من! محال است در این فروشگاه آرمان، مرام تو را
به نیاز روزگار بفروشم. محال است خاطره ی تو را با خاطره ی دیگری عوض کنم. رفیقم باش.
ZibaMatn.IR