دردها دارم و شاید که به درمان نرسد
شب بلند است و قرار است به پایان نرسد
بعد تو گم شدم از خانه و دنیا گم شد
رود سرگشته شدم، ساحل دریا گم شد
پنجره خسته شد از بازیِ بیهوده ی خود
یک نفر با چمدان آن ورِ درها گم شد
شعری مشترک از سیدمهدی موسوی و فاطمه اختصاری
ZibaMatn.IR