بیا و بی بهانه بند آغوشم شو
گره بزن چشمانم را در مسیر
اتفاقات ارغوانیه تبسم
عبورم ده بی تکلف و ساده
از صداقت نیلوفرها تا عشوه گری نازها
عاشق ترم کن میان دلبستگی ها و وارستگیهای قرمزو بلوطی مردمک دیدگانت!
پروازم ده در ساقه های نازک نیاز
از واماندگی های رقت انگیز؛
تا انتظارهای تلخ شب بیداری!
فرو بپاشانم در مرزهای بی شمار وامنیت داغ آغوشت
رمز عبورم بده از صاعقه ی روشن حروف اسمت
بگذار تا جلد آغوشت شوم
بگذار راحت به خوشبختیِ مان فکر کنم
چشم در چشمانم بدوز ودوره کن غزلی که برای چشمانت سروده ام!
غزلی که در هر مصرعش یک دوستت دارم موج میزند.
باران کریمی آرپناهی
ZibaMatn.IR