زیبا متن : مرجع متن های زیبا

امتیاز دهید
3.3 امتیاز از 4 رای

پدرم تا دقیقه ی آخر
مثل یک کوه تکیه گاهم بود
رودی از عشق در دلش جاری
تاجِ سر بود و پادشاهم بود

در کلامش خلوص پیدا بود
همّتش کوه را تکان می داد
از نگاهش بهار می رویید
تا نَفَس داشت بوی نان می داد

مهربان، بی ریا و عاشق بود
مثلِ یک مرد زندگی می کرد
معنی ِغُصّه را نمی دانست
با غم و درد زندگی می کرد

درد را در وجود خود می ریخت
او دلی داشت مثل آیینه
پرتلاطم کریم و بخشنده
مثل دریا بزرگ و بی کینه

در غروبی به وسعت پاییز
ناگهان رفت و آسمانی شد
پشت پا زد تمام دنیا را
از جهان رفت و آن جهانی شد

سید سجاد نقیبی
ZibaMatn.IR


ZibaMatn.IR


انتشار متن در زیبامتن