عادت
بی خیالِ هرچه هست و بود!عادت می کنی
تو به این شهر دود اندر دود عادت می کنی
چشم هایت را ببند از عشق حرفی هم نزن
مثل من با درد عشقت زود عادت می کنی
آب ها آلوده اند و ماهیان آزرده اند...
بعد از این با سنگ های رود عادت می کنی...
گرچه ابراهیم رفته باز می گردد،تو هم
با جهنم های این نمرود عادت می کنی
رو به دیواری بایست آیینه ات را گریه کن
تو به این لبخند درد آلود عادت می کنی
خوش بین
ZibaMatn.IR