زیبا متن : مرجع متن های زیبا

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

دستش رو گرفتم توی دستم
انگشتامو کشیدم رو دستش..
مثل لمس یه چیزه عجیب و شاید بعید...
به حلقش که رسیدم فقط نگاه کردم...
خیره موندم به حلقه ای که داشت انگشتشو خفه میکرد!
با یه حسرتی که تا مغز استخونمو میسوزوند,
گفتم:ای کاش از همون روزای اول این حلقه رو دستت میکردی!
بلند بلند خندید!!
گفت:یعنی اگه حلقه مو دستم میکردم تو عاشقم نمیشدی؟؟؟
سرمو گذاشتم روی شونَش..
گفتم نه,
اون وقت یه خط قرمز پررنگ میکشیدم دورِت و هیچ وقت پامو داخل این دایره ی خطر نمیزاشتم!
حلقشو توی انگشتش بازی داد;
گفت:هنوزم دیر نشده,میتونی از این دایره بری بیرون...
تو چشماش زل زدم
گفتم:نه,دیگه نمیشه. الان همه ی وجودم تو این دایره ست,اینجا...تو بغل تو... الان همه ی وجود من تو این دایره گیر کرده...چه جوری برم؟کجا برم؟
ZibaMatn.IR


ZibaMatn.IR

این متن را با دوستان خود به اشتراک بگزارید
متن های مرتبط معصومه مه آبادپور


انتشار متن در زیبامتن