دست هایم به چه کار می آیند
جز اینکه بگذارمشان زیر چانه ام
و ساعت ها غرق شوم
میانِ سیاه چالِ دامن گیرِ چشمانت
و یا انحنای لب هایت که لنگرگاهِ امنیست
برای به ساحل رساندن لبخند.
دست هایت به چه کار می آیند
مگر برای آنکه صورتم را قاب بگیری؛
پیشانی ات را بچسبانی به پیشانی ام
و آرام کنار گوشم زمزمه کنی:
"دست برنخواهم داشت از دوست داشتن تو"
ZibaMatn.IR