مادرم؛ با زنانِ کوچه گرم صحبت بودند، یکی از آن ها گفت: یک نفر هست بگوید آیا!؟ عشق را! چیست! خنده روی لب مادر گم شد! بغض شکفت... آه کشید، گفت: بیچاره سیامک... و گریست! شاعر: سیامک عشقعلی
عکس نوشته مادرم با زنانِ کوچه گرم صحب...
این متن را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.