قدم رنجه نمودی آمدی چشمِ دلم روشن
چه می نوشی عزیزم چای یا دمنوش آویشن
چه خوب عینک زدی ،ورنه قدوم گرگ ها را هم
به خانه می کشاندند این دو چشم میشی روشن!
نمی دانی چه رنجی بردم از بی تو به سر بردن
عزیز دل ،تو تنهایی چه میکردی بدون من؟
کمی صحبت کن و چیزی بگو سر تا به پا گوشم
همانگونه که می خواهد حدیث نور را روزن
نباشی در سرم بازار مسگرهاست میبینی
سکوت خانه هم بی تو زبان وا میکند اصلا!
من عمدا قرص هایم را نخوردم تا که امشب هم
دم گوشم بخوانی شعر های نابی از (شیون)*
ZibaMatn.IR