من و شمع و گل و یک خلوت رویای پاییزی
که در فنجان زیبایی برایم قهوه میریزی
اگرهیزم برای اتش دل شد فراموشت
توسل میکنم بر شعله های هرم اغوشت
بیا پایان دلتنگی ؛ که هستم عشق دیرینت
تو فرهاد غزل باش و منم
دلدار شیرینت
تو باچشمان خوش رنگ و نگاه عاشق و نافذ
من و شعر فروغ و ابتهاج و
سعدی و حافظ
بخندیم و برقصیم و خدا را شادمان سازیم
برای خواب عشق از برگ گلها سایبان سازیم
ZibaMatn.IR