یک نفر تنهای تنهاست درونِ من
جر خورده دنیاست این سکون من
این شکنجه و درد است بی گمان
زخمی که دهان باز کرده برون من
معبدی خرابم که هنگام زلزله
می افتد چراغ و سقف و ستون من
در خواب کسی مرا کشت بی درنگ
پاشیده بر در و دیوار خون من
تا به کی از تو زخم خواهم خورد
ای بخت سیاه و قیرگون من
موجی می خروشد و بادی می دود
اگر شعری زاده شود از جنون من
ZibaMatn.IR