هیاهو بود و دود
انگار از دور می آمدی!
خورشید از شوق برق نگاهم،نور قاپید
ابرها تیره و اما
آماده جشن باران بهاری!
بوق های ممتد،موسیقی فالش...
گم ات کردم
چون ستاره ای در دل تاریکی شب
لعنت به این خیابان شلوغ
بی تو اما باز
قدم خواهم زد
با دردهای آشنا
به امید تسخیر دست هایت به همراه خیابان ها!
ZibaMatn.IR