مثل باران بود چشمانش دعایش را بخوان
ربنای دستهایش ، «آتنا»یش را بخوان
قول داده با خودش هرگز نگوید درد را
معنی چشمانِ غمگین و صدایش را بخوان
سینه اش لبریز درد است و ندارد مرهمی
بین این فوج دروغین ، آشنایش را بخوان
بغض صد ساله گلو را تا خدا می افشرد
آه جانسوز و نفس گیرش ، دعایش را بخوان
ناله ای دارد صدایش عرش عظما میرود
پیکری درمانده در سرما ، ردایش را بخوان
میزند فریاد از دست ستیزِ روزگار
زخمهای کهنه و شب گریه هایش را بخوان
تا سحر می نالد این دل بی تفاوت دوستان
تکیه بر دیوار می باید ، خطایش را بخوان
بهزاد غدیری (شاعر کاشانی)
ZibaMatn.IR