بیماران و میرندگان بودند که تن و زمین را خوار داشتند و مُلکِ مَلَکوت و قطرههایِ خونِ بازخَرَنده را ساختند. اما این زهرهایِ شیرین و افسردگیزا را نیز از تن و زمین گرفتند! میخواستند از بیچارگیشان بگریزند و ستارگان دور از دسترسِ ایشان بودند. پس آهی کشیدند و گفتند:ای کاش برای خزیدن به هستیِ دیگر و خوشبختی راههای آسمانی می بود! آنگاه راههایِ پنهان و جرعههایِ خون را بهرِ خویش بنیاد کردند.
ZibaMatn.IR