و آن شب... کوچه را گریاند خانم!
خدا هم در غمت واماند خانم!
صدای بال جبراییل آمد
نماز آخرش را خواند خانم...
تمام یاس های شهر بی تو
مرا در اشک می سوزاند خانم!
مرا چون کوه می دیدی همیشه
غمت این کوه را لرزاند خانم!
حریف غیرتم دریا نمی شد!
کسی مشت مرا خواباند خانم!
زمین قدر تو را هرگز نفهمید
خدا این را به من فهماند خانم!
تو را ای کاش دست رسم تقدیر
به دنیا باز می گرداند خانم!
غمم را در نبودت چاه فهمید!
علی بعد از تو تنها ماند خانم!
⬛ شاعر: سیامک عشقعلی
ZibaMatn.IR