جاده ی رنگین کمانت را نمی بیند کسی
ایستگاه آسمانت را نمی بیند کسی
در غبار ابر، پنهان هستی و جز چشم باد
ردّ پای گیسوانت را نمی بیند کسی
دست افشان، موج های مست می رقصند وهیچ
کشتی بی بادبانت را نمی بیند کسی
غنچه،غنچه خنده ی دشت تو را دیدند، حیف
گریه ی باغ خزانت را نمی بیند کسی
بی شک از جنس تماشایی و جز آیینه ها
چشم های بی زبانت را نمی بیند کسی
در دل تو شعله، شعله زخم می جوشد ولی
چشمه ی آتشفشانت را نمی بیند کسی.
رضا حدادیان
ZibaMatn.IR