عشق من باز مثل سابق عاشقم باش
با همان احساس بار دیگر با دلم باش
در بهار زندگانی عشق را دان غنیمت
در گرداب تو گیرم تخته های قایقم باش
آمده موسم تنهایی و من بربادم
رفته ای عشق تو هرگز نرود از یادم
گرگی در بین شلوغی به تو پرداخته بود
هر چه گفتم نشنیدی سخن و فریادم
گرگ ها سر فرصت به تو پرداخته اند
همگی چشم به سوی تنت انداخته اند
گرگ ها در پی ات پشت سرت تاخته اند
سنگ دل ها روی تن ات رد تبر ساختند
رکن من بودی و از بودنش حیران شده ام
رفته ای از غم تو سر به گریبان شده ام
دادم از دست تو را سخت پریشان شده ام
ره نما حضرت راه بی سر و سامان شده ام
ZibaMatn.IR