اصلا ب کسی چه من وتو درتب عشقیم
ما پایه ی هر روز هم و هر شب عشقیم
اصلا به کسی چه دل ما تاب ندارد
در موج زمان حسرت قلاب ندارد
ماه بغلی چشم عسلی دختر کوفی
من مثنوی گیجم و تو کل حروفی
من منتظرت میشوم از پارک بیایی
با کفش طلا و بدن مارک بیایی
من منتظرت میشوم ازبسکه توخوبی
در را تو بخواهی تو بیایی تو بکوبی
دور و بر موهای مِشت ببر زیاد است
من منتظرت میشوم این صبر زیاد است
من منتظرت میشوم از خانه بیایی
با موی پریشان شده دیوانه بیایی
من منتظرت میشوم از بسکه تو ماهی
تو سوی دوتا چشم ترِ مانده به راهی
در شیب کم گونه تو برف زیاد است
توخوشکلی وپشت سرت حرف زیاداست
مجتبی شریف
ZibaMatn.IR