نقاب روی نقاب
تورا میبینم که خودت نیستی
نقاب روی نقاب
اینهمه نقاب را چگونه بر چهره ات آویزان کرده ای دستانم را به نشانه ی تسلیم روبروی تقدیر به رقص در می آورم
صدای شکسته شدن دلم، دل از دلِ آسمان خالی میکند
شکسته های دلم را جمع و تفریق میکنم
هرچه تلاش می کنم
این دل شبیه به دل نمی شود
یک نقاب برمی دارم
چهره ی دلم را می پوشانم و باخود همقطار میشوم.
باران کریمی آرپناهی
تاریخ انتشار۵تیرماه۱۴۰۲
ZibaMatn.IR