از دست عشق تو ساقیا مستم
بگریزم از غصه ها و بیا پیوستم
در دلم آتشی جان بسوزاند
فراموشی نیست که غم هجران بسوزاند
آخر من هم مرغ شدم، بند پروازم گسست
به دنیایی بی جواب و بی دست و پاست
غصه ها و دردها همراهم هستند
فراموشی نمی آید که کنارم بنشیند
بگذار دلا غصه ها را خوابانده شوم
بگذار دریا با آوازت بگریزد و بخوابد
من هر شب به یاد تو دنیایی را رقصانده شوم
فراموشی نمی آید که قلبم را بسوزاند
بگو به رویاها که باز آیند
بگو به غروب آفتاب که باز نوید می دهد
من همچنان در این نغمه عاشقانه پرواز می کنم
و غم هجران همیشه دلم را بسوزاند.
ZibaMatn.IR