آدم ها وقتی در اتاقک تنهایی شان حبس می شوند
و مدتها کسی به احوال پرسیدنی عمیق ، دق البابشان نمی کند،
دنیایی می سازند با خود و تنهاییشان
اگر در دقایق حسرت آلود، برای التیام زخم ها عاشقانه ای بخوانند یا شعری بسرایند و هوایی به سرشان بزند، قلبشان را محکم به خود
می فشارند و فدای سرم که کسی نیستی را زیر لب زمزمه
می کنند .!!!
اما این ها بازیست...!!!
مثل رقصیدن روی آب،
بی اعتبار است و بیخود،
آدم است و شکستن های متوالی...
و در این شکستن های اگرچه ناگزیر ، دستی برای التیام می جوید،
و اگر کسی نبود، دوباره می شکند و سه باره می شکند و ....
آدم ها گاهی سِر می شوند، سرد می شوند، سکوت می کنند وکم کم
می پوسند و تماااام
ولی گاهی خفته در ظلمتی که تمام دنیایشان شده،
صاعقه ای می زند
می زند به روحشان و بیدارشان می کند.......
آری آدم ها گاهی ، با صاعقه ای جان رفته را به تن خسته باز می خوانند و این باشکوه ترین بخش زندگی آدم هاست..!!!
وقتی که بعد از یک دوره سنگوارگی بر می خیزند و با لبخند، دیوانگی یا شاید انتحاری عشق را به جان می خرند بی آن که به عاقبت کار بیاندیشند....
آدم ها گاهی پیله هاشان را می شکافند....
ققنوس می شوند و خود را به آتش می کشند....
و باز زنده می شوند به عشق👌
.
نازی دلنوازی
ZibaMatn.IR