پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
هوای جمعه هق هق بغض شکننده ایست خیره در نگاهی دور که واژه ها را از حنجرهء خیال به نگارش ِ عمیق دلتنگی میکشاند و بر دفتر سپید اندوه شعر حزین جدایی می سراید جای خالی تو ...شعر نمیشود که سطر های انتظار سیاه را دونه به دونه پر کند جای خالی تو ذره ذره تار و پود جان مرا در بغض ِ کوری میشکند ، آئینه هرگز دروغ نخواهد گفتمن به تو خیره ام و او سرگذشت غمگین ِ اندوهم را به نمایش می گذارد ......
می رود زنگار از آئینه حیف از گُلرخان......
روشندلان،فریفته ی رنگ و بو ،نیندآئینه،دل به هیچ جمالی نبسته است...
آئینه ای رو به روآئینه ای پشتِ سرو تنهایی اماجتماعی ست در ابدیّت...!حادیسام درویشی...
مردابخودکشیِ یک رود استوقتی که ماه ، از او آئینه خواست....
از مهر دوستان ریاکار خوشتر استدشنام دشمنی که چو آئینه راستگوست.......