پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
اتاق تاریک ، صدای تو ناگهان در خوابچه کسی نوشته ، اینگونه داستان در خوابروی خوش ندید پس از آن مهتابشبی که روی تو دید آسمان در خوابستاره ای پس هر پلک تو رها می شدبه چشم های تو می رفت ، کهکشان در خوابچه به گوش باغ ، گفته است این بادکه رفته اند تمام ، پرندگان در خوابطلسم قهر تو را ، هیچ قدرتی نشکستمگر ببینمت ای یار ، مهربان در خواب...
اتاق تاریک ، صدایی ناگهان در خواب چه کس نوشته ، این گونه داستان در خواب ؟پس از آن مهتاب ، روی خوش ندید از آن در شبی که روی تو را دید آسمان در خوابستاره هایی پسِ هر پلکِ تو رها می شدبه چشم های تو می رفت کهکشان در خواب چه در گوش باغ ، گفته ست بادِ دیوانهکه رفته اند تمامِ پرنده گان در خوابطلسمِ قهرِ تو را هیچ قدرتی نشکستمگر ببینمت تو را ای یار مهربان در خواب...
اتاق تاریک ، صدایی ناگهان در خوابنوشته داستان این گونه کسی در خواب ؟ندیدم از مهتاب ، روی خوش پس از آن شبی که روی تو را دید آسمان در خوابتیر بار ستاره پسِ هر پلکِ تو رها شدهمه ی کهکشان به چشم های تو می رفت در خوابشنیده ای به باغ ، چه گفته ست بادِ دیوانهکه حال رفته اند تمامِ پرنده گان در خوابطلسمِ قهرِ تو را هیچ قدرتی نشکستمگر ببینمت ای یار مهربان در خواب...