پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
محتاجممحتاج یک فنجان چایکه پهلویش تو باشی...
تو همانی که می شودچای را کنارتبدون قند...شیرین نوشید...
صحبت از ماندن یک عمر بماند به کنار قدر نوشیدن یک چای بمانی کافیست ......
صحبت از ماندن یک عمر بماند به کنارقدر نوشیدن یک چای بمانی کافیست...
تلخی اخلاق را اندام موزون حل نکرداستکانم شد کمر باریک و چایم تلخ ماند...
با یک فنجان چای هم می توان مست شد اگر اویی که باید باشد،باشد....
خستگی را- چای یا قهوه؟نه عزیزم- چشمهای تو!...
با لبی که کاربرد اصلی اش بوسیدن است؛چای می نوشید و قلب استکان می ایستاد...
در من سرد شددو فنجان چایکه قرار بودبا هم بنوشیم...
و چای دغدغه عاشقانه خوبی ستبرای با تو نشستن بهانه خوبی ست...
من یی چای داغ زیستن نتوانم...
بس که درگیر زندگی بودیم یادمان رفت دو تا چای بریزیم و کمی زندگی کنیم!...
تو همانی که می شود چای را کنارت بدون قند...شیرین نوشید...