محتاجم محتاج یک فنجان چای که پهلویش تو باشی
تو همانی که می شود چای را کنارت بدون قند... شیرین نوشید
صحبت از ماندن یک عمر بماند به کنار قدر نوشیدن یک چای بمانی کافیست ...
صحبت از ماندن یک عمر بماند به کنار قدر نوشیدن یک چای بمانی کافیست
تلخی اخلاق را اندام موزون حل نکرد استکانم شد کمر باریک و چایم تلخ ماند
با یک فنجان چای هم می توان مست شد اگر اویی که باید باشد،باشد.
خستگی را - چای یا قهوه؟ نه عزیزم - چشمهای تو!
با لبی که کاربرد اصلی اش بوسیدن است؛ چای می نوشید و قلب استکان می ایستاد
در من سرد شد دو فنجان چای که قرار بود با هم بنوشیم
و چای دغدغه عاشقانه خوبی ست برای با تو نشستن بهانه خوبی ست
من یی چای داغ زیستن نتوانم
بس که درگیر زندگی بودیم یادمان رفت دو تا چای بریزیم و کمی زندگی کنیم!
تو همانی که می شود چای را کنارت بدون قند...شیرین نوشید