پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
خالی میکنن پشتتو حتی سایه ها!...
دیگر خالی خالی امتهران اشک می ریزدمن شعر می نویسم...
چون بماندخالی از منجای منگر توهمراهم نباشیوایِ من......
بسترم صدف خالی یک تنهاییستو تو چون مروارید گردنْآویزِ کسانِ دگری...
گاهی در نبود تنها یک نفر ،گویی جهان به تمامیخالی است ......
بی تو جهانم خالیست...
جنگ نابرابریست!من با دست خالیشب با هجوم خاطره...!...
دارم خفه می شومچقدر هوا از تو خالی است...
انگار که یک کوه سفر کرده از این دشتاینقدر که خالی شده بعد از تو جهانم...