شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
روز مادرساعت خوابیده بودپروانه ای روی صندل...
تار توهم می تند عنکبوت خیالم خدا کندپروانه شکار کنم....
میشه پروانه شد و روی هر گلی نشستاما بهتره، مهربون شد و به هر *دلی* نشست...
ناگهان رسیدیو خوشبختیپروانه ای بود که پر زدو روی شانه ام نشست......
*غریق*حلقه ی شکسته ی آبغرقه ی رویاپروانه ی کوچک...
بیرون از پیله ی خودراه گم کرده بودپروانه ی غریب...
ما که قرار است پروانه شویمبگذار دنیا تا میخواهد پیله کند...