پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
تو را نمی توانماز شعرهایم جدا ڪنم مثل بهارنارنج از اردیبهشتمثل باران از پاییز مثل دلتنڪَی از جمعهمثل ردِّ پا از ڪویرِ شن مثل آرامش از چشمهایت تو را نمی توانم از شعرهایم جدا ڪنممثل عشق از دوستت دارم...
خوشبختی یعنی :"صبح های" خیسِ بارانی...جمعه ی سردِ زمستانیخوشبختی یعنی:دستهای بی پناهِ من،در دستهای مهربانِ دلبرِ جانی!...
"عصر تابستان" است، آی می چسبد چشمهای توبنشین، میخواهم دلی به دریا بزنم...!...
"جمعه" است، باشددلش تنگ است، باشداصلاً هرچه هست، باشد نازَش را میخرم خروارخروار قدمش روی چشمهایموقتی قرار است بیایی،همین جمعه!...
جمعه ها تعطیل است ،اما ..بازار ِ دوست داشتن ِ تو ،داغ ِداغ ِداغ .... می سوزانَد .......
ای عاشقان ! آغوش بگشاییدپاییز با باران و شعر و شانه می آید!...
"صبح" که می آید سلام گوشه ای کِز می کند حریف چشم های توبوسه است و بس !مریم رضایی حامی...
️تو صبح باشمن سراپا ،چشم می شوممحوِ تماشایِ تو...!️️️️...
.از تنورِ داغِ صبحِ بوسه اتدوستت دارم چه نانی میدهد.! ️️️...
صبح ها کام من از ...نام تو شیرین می شودمزه ی دلچسب کندوی عسل️️️...
شب ؛ آغوش ِ توستلحظاتش پُر است از صفر ِ عاشقی️️️️...
طعم خوش زندگی میدهد خنده های تو ..!عطرش همه جا را برداشته چقدر صبح️به لبهایت پاشیده ای!؟️️️...