کاش میتوانستم چیزی بگویم از این گونۀ خطرناک رو به انقراض در خوابی سرگردان وحشتزده از همهچیز دور از خویش و این جهان گونهای به دور از انسانیت غریبه با عشق و رؤیا نسیمی که دری را گشود و نجات داد آن آدمهای یگانه در خیال خیال خوش عشق در...
زندگی کردم همه چیز و همه کس را دیدم.؛!!! اما خود را ندیدم.!!!! چه زیبا بوده ام من .!!!! امان از ندیدن!!!