متن احساسات پیچیده
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات احساسات پیچیده
دیدنت
پس از سالها غربت
اشکی بود
میان غم و شادی
چیزی شبیهِ حالِ یک نابینا
که شفا پیدا کند
و اولین بار
خودش را
در آینه ببیند...
ارامش،
واژه ای عجیب برای من
میدانی گاه گاهی در میان کلمات
در میان واژه ها در سط سطر هر کتاب در میان هیاهوی افکارم در جست و جوی ردی یا نگاهی از تو که لحظه ای از ان هم کافیست فراموش کردم ام خودم را
من تویی شده ام...
آیا میشود
غریبه شد
با کسی که بوی تنش را حفظی؟!
یکی یکدانه قلبم،ای کاش تو...
چندی بودی ،میگرفتم back up از تو
گر تو رفتی ،نسخه ای دیگر
داشتم تا ابد و یک روز از تو...:)
تمام معادلات جهان را بهم ریخته ای
وقتی نیستی هم
هستی…
پرده ی اتاقش را
به استقبال طلوع آفتابی دگر
کنار زد
دخترکی که دیشب
هزاران بار آرزوی مرگ کرده بود
شکست خوردم من،
به جنگ نابرابر میان چشمت و قلبم.
می گفت من آمده ام آرام جانت باشم
آرام جانم نشد هیچ دشمن جانم شد
...آبروداری ام انگار ندارد سودی
دل من درپی آن است که رسوا بشود...