متن نجمه پاک باز
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات نجمه پاک باز
تو پنداشتی من رفتم
اما نمیدانستی!
من در امتداد تمام قدمهایت روییدم
و در امتداد تمام نفس هایت وزیدم
تو پنداشتی من فراموش شدم!
اما نمیدانستی در خویش معنا شدم
و اصالتم را به یاد آوردم
تو پنداشتی مرا شکستی و کشتی!
اما نمیدانستی در تمام قلبها
جوانه زدم، روییدم...
در سیه ترین شب ستارهای سپید شدم
آنجا که سپیدهدمان در انتظارم
آغوش گشوده بود
و نسیم تمام مرا در قلب رقصانش میگستراند
آنجا که مهتاب در لبخند سپیدش میدرخشید
و زنجرهها سکوت بغض مرا، آواز می خواندند
آنجا که هیچ نبود، من نبود
و تنهایی در بینهایت سرشارش استوار...
کاش میتوانستم چیزی بگویم
از این گونۀ خطرناک رو به انقراض
در خوابی سرگردان
وحشتزده از همهچیز
دور از خویش و این جهان
گونهای به دور از انسانیت
غریبه با عشق و رؤیا
نسیمی که دری را گشود
و نجات داد آن آدمهای یگانه در خیال
خیال خوش عشق در...
و تو آرمیدی
در بستری سبز که به رنگ تو بود
و در فصلی نو جوانه زدی
تا به یاد آوری شکوه زندگی مردن را...