شنبه , ۲۹ دی ۱۴۰۳
من آن کوهم که اشک میریزد و رود می شودرود عشقم که با سنگ به تو مسدود می شوددر کاخ ویران شده ام قصر و عمارت زده ایسلطان عشقم که در مات تو محدود می شودای آنکه وقتی میشوم تنها به تو فکر میکنممن ماهی عشقم به پای تو گل آلود می شودعمری ست که لب بر لبت از دم تو می سوزممانند آن سیگار که از لذت تو دود می شوداین یک حقیقت است که دنیای من بدون توپر شده از دغدغه ها احساس کم بود می شود...
من آن کوهم که اشک میریزد و رود می شودرود عشقم که با سنگ به تو مسدود می شوددر کاخ ویران دلم قصر و عمارت می زنیشاه عشقم که با کیش به تو محدود می شودای آنکه وقتی میشوم تنها به تو فکر میکنممن ماهی عشقم به پای تو گل آلود می شودعمری ست با لب های تو می سوزم و میمیرممانند آن سیگار که از لذت تو دود می شوداین یک حقیقت است دنیای من بدون توپر شده از دغدغه ها احساس کم بود می شود...
السلام ای حضرت سلطان عشقیا علی موسی الرضا ای جان عشقالسلام ای بهر عاشق سرنوشتالسلام ای تربتت باغ بهشت...
من مهرماهی هستم، سلطان عشقصاحب غرور عالمصاحب قلب رئوفاز خود گذرو درون گرابرایم همه ی ی چیز در دیدن معنا نمی یابدزندگی پیچیده است و من آسانش می کنمتولدم مبارک...
دیگرانت عشق می خوانند و من سلطان عشق...